غرور و تکبرباشد. (لغت فرس اسدی). غرور و تکبر و عجب و تجبر و خودستایی و خودنمایی باشد. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). تکبر و عجب و خودستایی. (شرفنامۀ منیری). غرور و تکبر. (فرهنگ سروری). عظمت. اقتدار. عجب و غرورو خودستایی و خودنمایی. (ناظم الاطباء). رجوع بشعوری ج 1 ورق 176 و فرهنگ لغات شاهنامه شود: بیاراست این جنگ را پیلسم همی راند چون شیربا باد و دم. فردوسی. پسر با برادرش هر دو بهم سراندیب دارند با باد و دم. اسدی (گرشاسب نامه). بمردی و گنج و سپاه از تو کم نیم، چیست این طمع پر باد و دم ؟ اسدی (گرشاسب نامه). ، بازیچۀ اطفال. (برهان). بادبره و بادفره. (شرفنامۀ منیری). بازیچه ای مر کودکان را که فرفره نیز گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به بادآفراه، بادافره، بادفره، بادفر، فرفره، پهنه، فرموک، گردنای، بادبر، بادبیزن شود
غرور و تکبرباشد. (لغت فرس اسدی). غرور و تکبر و عجب و تجبر و خودستایی و خودنمایی باشد. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). تکبر و عجب و خودستایی. (شرفنامۀ منیری). غرور و تکبر. (فرهنگ سروری). عظمت. اقتدار. عجب و غرورو خودستایی و خودنمایی. (ناظم الاطباء). رجوع بشعوری ج 1 ورق 176 و فرهنگ لغات شاهنامه شود: بیاراست این جنگ را پیلسم همی راند چون شیربا باد و دم. فردوسی. پسر با برادرْش هر دو بهم سراندیب دارند با باد و دم. اسدی (گرشاسب نامه). بمردی و گنج و سپاه از تو کم نیم، چیست این طَمْع پر باد و دم ؟ اسدی (گرشاسب نامه). ، بازیچۀ اطفال. (برهان). بادبره و بادفره. (شرفنامۀ منیری). بازیچه ای مر کودکان را که فرفره نیز گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به بادآفراه، بادافره، بادفره، بادفر، فرفره، پهنه، فرموک، گردنای، بادبر، بادبیزن شود